گوش!

اولین کاری که کردم تا عکس اقای مهندس خونه رو دیدم سریع به "گوش"هاش دقت کردم..

نمیدونم دقیقا چرا من انقدر به گوش علاقه دارم.

کلا از بچگی همینطور بودم.

مامانم همیشه تعریف میکنه میگه وقتی بچه بودم و بغل مامانم شیر میخوردم همیشه دستم به گوشش بود و با گوشش ور میرفتم و بازی میکردم.

خیلی وقتها هم نشونه ی عشق و علاقه م رو با کشیدن گوش طرف ابراز میکنم.

یا گوششو گاز میگیرم.

وقتی نوزادی رو میبینم اولین کاری که میکنم اینه که گوشاشو با انگشتم مچاله میکنم.

یا قبلا که با شهرام بودم هروقت تو ماشین بودیم من دستم روی گوشاش بود و هی باهاش ور میرفتم.

یا وقتی مهمونی بودیم و تانگو میرقصیدیم من همیشه گوشش رو میگرفتم.

وقتی کنار هم دراز میکشیدیم من همیشه گوشاش رو میگرفتم.

یا الان وقتی احساساتی میشم یا از چیزی خوشحالم سریع گوش طرف مقابلم رو میگیرم و جیغ میزنم.

نمیدونم دقیقا گوش چه ربطی به این چیزا داره.

یا چرا من انقدر دوسش دارم.

یا چرا من برای نشون داده عشق و علاقه یا تخلیه ی انرژی های خودم یا نشون دادن خوشحالیم و لذتم از گوش بقیه استفاده میکنم.

خیلی دوست دارم یه روزی بفهمم علت علاقه ی من به گوش چیه.یا از کجا نشات میگیره.

نمیدونم شاید علاقه ی بیش از حدم به موسیقی و وسواس بیش از حدم به صدای موسیقی و نوع ساز و میزان صدایی که منتشر میشه و وسواس شدید تو انتخاب هدفون از همین مساله نشات میگیره.


پ.ن:و همچنان خیره به گوش های عکس آقای مهندسم!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.