که چی؟

موقعی که آکسفورد از ایران رفت من اوضاع روحیم خیلی بد بود.

اگرم یادتون باشه اون موقع ها با دوست آکسفورد زیاد حرف میزدم و بیرون میرفتم.

اون بهم میگفت یه مدت بزن تو فاز مردای دیگه.تو چون دنبال قدرت هستی و دنبال موفقیت های زیاد هستی ناخوداگاه جذب این آدما میشی.

دخترایی که اینجوری با همچین اشخاصی دوست میشن اکثرا همه مدل دوست پسر رو دارن.تو یه مدت هم برو با یه آدمی که صرفا دنبال عشق حال و تفریح و این چیزا باشی و تو لحظه خوش باشی.

همون موقع ها بود که یکی از دوستام یکیو بهم معرفی کرد.متولد 57 بود و جالب بود دقیقا همین استایلی بود که دوست آکسفورد میگفت.موقعیت کاریش هم معمولی بود.ولی خب همین معمولی موقعیت عالیه یه دختره دیگه حساب میشه.ولی با توجه به آکسفورد و دوستاش و شهرام و اینا این کاملا معمولی بود.

یه مدتی باهاش دوست بودم ولی کات کردم.ولی واقعا تو اون مدت همش مهمونی و تفریح و با اکیپاشون اینور و اونور رفتن بود.

اوایلش خوب بود.خوش میگذشت و جذاب بود.ولی بعد از یه مدت به خودم اومدم و گفتم آخه تا کی؟؟؟تا کی باید اینجوری بگذره برام؟؟؟احساس الاف بودن بهم دست میداد.حس میکردم انگل هستم.آویزون.وابسته به دیگران.نا مفید.الکی خوش.

خودمو با دوست دخترای اونا مقایسه میکردم.تو اون اکیپ اکثر دخترا یا جدا شده بودن از شوهرشون با بهترین حالتشون این بود که دانشجو بودن ولی ازین دانشجو ها که الکی فقط اسم دانشجو رو یدک میکشن تا بعدا چسی مدرک بیان.اکثرا هم یه شوگر ددی برای خودشون داشتن و اونا خرجشون رو میدادن و با این یکی پسرا تفریح و عشق حال داشتن.

کلا سبکشون اصلللاااااا اون چیزی نبود که من داشتم و دوست داشتم داشته باشم.ولی خب تو لحظه خوش بودم.اون شخص هم برام اصلا مهم نبود.

امروز دوباره دیدمش.منو برد تو اکیپ جدیدشون.گفتم ازون قبلیا چه خبر؟؟گفت با اونا کات کردم.اونا فلان بودن اینجوری بودن اونجوری بودن.خلاصه کلی ایراد گرفت.

ولی خدااااییییشششش بخوام بگم بدون اغراق واقعااااا این پسره خوبیه.و اگه سبک زندگی و شخصیتیش بهم میخورد قطعا باهاش ازدواج میکردم.بدون شک!!!

ازین آدماس که تو رفاقتش هر کاری میکنه.چه با دختر و چه با پسر.یعنی اگه یه روزی تو یه شرایط سخت باشی قطعا میشه رو این پسر حساب کرد.خیلی با مرامه کلا!

ولی مشکل من سر این بود که این آدم واقعا بیخیال بود.متولد 57 هست ولی همچنان دنبال اکیپ و عشق و حال و این چیزا.شدیدا ولخرج.

امروزم بهش گفتم بابا من مشکلی با این رفاقت های تو ندارم.ولی هرچیزی سنی داره.آخه اکیپ شدی با یه مشت دختر و پسر که کوچیکشون متولد 75 هست و بزگه متولد 64؟؟؟؟؟؟

آخه تو با دختر 75 اکیپ میشی؟؟؟بعد جالبه که از جون و دل هم مایه میزاره برای این رفاقت و اکیپ.

اون موقع هم که ما باهم بودیم با یه اکیپ دیگه بودیم و برای اونا هم از جون و دل مایه میزاشت بعدش دیگه کل اون اکیپ از هم پاشیده شد.

این درسته گه چندین سال برای یه رفاقت تا این حد پیش بری بعدش همه چی گند بخوره؟؟؟

اون دختره متولد 75 الان شرایط سنیش ایجاب میکنه دنبال این چیزا باشه.دنبال اکیپ و گردش و تفریح باشه.بیخیاله همه چی باشه.بیخیاله درس و کار و آینده.معلومه برای اون طبیعیه.ولی برای تویی که نزدیک 40 سالته این چیزا مسخره بازیه.

تا کی میخوای عشق و حال کنی/؟؟تا کی تفریح؟؟؟تا کی هر 5 شنبه خونه ی اینو اون مهمونی و دور همی و مشروب؟؟؟

تا کی هر شب بام تهران؟؟تا کی هر تعطیلات شمال و کباب و جوجه و ماهی و این چیزا؟؟؟

تا کی تور کویر و اینور اونور؟؟؟

کی قراره به خودت بیای؟؟؟

مگه غیر اینه که اون موقع که من میشناختمش یه سمند داشت با یه پرشیا با یه 206 که داده بود به خواهرش؟؟؟

الان چی داره؟؟؟سمندو فروخت.پرشیا رو فروخت.اون یه 206 رو شریکی با خواهرش الان استفاده میکنن.

چرا باید اینجوری بشه؟؟؟چرا پسر دایی متولد 55 تو الان نمایندگی تویوتا داره؟؟2سال فقط ازش بزرگتره.

اون عشق و حال نداره؟؟عشق و حال اون الان جور دیگه س.عشق و حالای تو الان واسه اون خنده داره.

یه مدت دهنش سرویس شده و کار کرده الان برای خودش به جایی رسیده و زن و بچه داره

اون وقت تویی که نزدیک 40 سالته هنوز دنبال مسخره بازیو خنده و اکیپ دختر پسر و این چیزایی.

دست میکنی تو کیف دختره و سیگار از کیفش برمیداری و آدامس برمیداری.مثلا میخوای بگی رابطه شماها خیلی خوبه؟؟خیلی کول و باحالین؟؟هیچی بینتون نیست فقط واسه خنده باهمین؟؟؟که چی بشه مثلا؟؟؟

آخرش چیه؟؟؟؟ته ته این قضیه ها هیچی نیست

امروزم بهش گفتم.تو رفاقتات جلوتر از دماغتم ببین.

درسته اینا مرام میزارن واست.اینا خیلی کارا میکنن.ولی قطعا یا از روی بچگیشونه یا کول بودن های بیخودیشون.

اگه تو زندگیش با 4 تا آدم از خودش بزرگتر هم دوست بود الان زندگیش زمین تا آسمون فرق داشت.

فکر کن 15 سال پیش درامد این آدم جوری بود که فقط شبی 300 هزار تومن خرج عشق و حال و شام و قلیون و این چیزاشون میشد.کار هر شبشون بود

اونوقت الان چی؟؟؟برای 700/800 تومن باید 100 دفعه به طرف زنگ بزنی.

ته ته ته این سبک زندگی چیه؟؟؟؟؟تو لحظه زندگی کردن خوبه.من اصلا منکرش نمیشم.ولی تا کی؟؟؟تا کی من تو لحظه حال کنم؟؟؟بعد یه مدت به خودم میام و میبینم هرچی داشتم از دست دادم.سنمم رفت بالا.دیگه میخوام چیکار کنم؟؟؟

الان بعد از این مدت فهمیدم انتخابای اون موقع م خیلی درست بود.من دنبال یه شخصیتی هستم با لایف استایل خاص.یه شخصیت بیزینس من.یه شخصیتی که همیشه کت و شلوار داره.یه آدم عصا قورت داده.یه آدمی که زندگیش مثل خط کش عدد و رقم و نظم و اندازه داره.

آره من اینجوریم.فقط هم با این آدما میتونم حس کنم کسی کنارمه!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.