عروسی یکی از دوستای دوره کارشناسی...
27 فروردین....
چی بپوشم؟؟؟؟
براش خوشحالم.دختری خیلی خوبیه.یه مدل خاصیه.اصن زنگ زد کلی واسش ذوقیدم...
پ.ن:کامنت هایی که برام میاد برام جالبه که چقدرررر یه طرفه به قاضی میرید بعضیاتون.من واقعا نمیدونم علت این همه حس خوب من از امسال دقیقا از چی نشات میگیره.من خودم از قبل از عید به مشکل شدید کاری خوردم.تقریبا از نیمه دوم بهمن اوضاع کاریم به هم ریخته.الان البته دارم یه کم امیدوار میشم.تو این یکی دو روزه اوضاع بهتر شده به نظرم.ولی بازم قطعی نیست.من اگه چیزی نمیگم دلیل بر این نیست که چیزی نیست تو زندگیم.حس میکنم با گفتنش چیزی درست نمیشه.وگرنه اوضاع منم مث همه ی شماهاس.ولی واقعا نمیدونم چرا 95 انقدر خاص و استثنایی بود برام.نمیخوام هم هی تلقین کنم براتون که برای شما هم این حس ایجاد بشه.چون به این چیزا نیست واقعا.دیدن اتفاقی مهندس خونه تو شمال واقعاااا برای من اتفاق خیلی استثنایی بود.خیلی خوب بود.همچنان فکرم درگیر اون اتفاق هست.یا سفر هایی که داشتم.یا عروسی همین دوستم....نمیدونم.این چیزا واقعا دست من نبوده و نیست.خیلی اتفاقی داره پیش میاد.ولی دلیل نمیشه همه چیز هم نقل و نبات باشه.منم مشکلات خودمو دارم...
میدونی چی شد؟؟؟
وقتی تو ساحل انزلی داشتم کنار دریا عکس مینداختم یه دفه از دور یه آقایی رو دیدم که یه تی شرت آبی روشن پوشیده بود.دور آستینش و پایینش خط سفید داشت.از دور فقط میشد یه کلیت ازش دید.کل هیکلو مدل مو و استایلش...همونجا گفتم ئه این چقد شبیه آقای مهندس خونه ی ماس...ولی مطمئن نبودم که خودش باشه چون خیلی ازم دور بود و دقیق نمیشد ببینمش.گفتم شایدم دارم اشتباه میکنم.چون 4 صبح هم حرکت کرده بودیم من شبش اصلا نخوابیده بودم خیلی درب و داغون بودم فک کردم شاید توهم زدم از بی خوابی دارم اشتباه میبینم
دیگه نشد که جلو برم و ببینمش چون هم ازم خیلی دور بود هم اینکه بعدش با یه آقای دیگه سوار ماشین شد...
حالا الان فک میکنی چی دیدم؟؟؟
عکس پروفایل تلگرامش رو عوض کرده....
دقیقا تو همون ساحل...
دقیقا همون لباس...
خودش بوووووود....
اونم دقیقا عید رو رفته بود همونجایی که من بودم...
دقیقا تو همون ساحل کنار همون دریا عکس انداخته بود و الان گذاشته رو پروفایلش...
همینجا...
با همون لباسی که دیدمش...
اینم یکی دیگه از چشمک هایی که سال 95 داره به من میزنه :)
نوروز امسال فوق العاده ترین نوروز در طول عمرم بود.
واقعا 95 رو عالی شروع کردم.
ینی دیگه بهتر از این نمیشد که نوروزو گذروند.
2 تا سفر فوق العاده رفتم.
اون توری که باهاشون کویر رفتیم به حدی جمع فوق العاده و عالی یی بودن که تصمیم گرفتیم دوباره باهاشون بریم سفر.سفر دوممون هم گیلان گردی بود.ماسال و ماسوله و قلعه رودخان و ..
تور کویر که واقعاااا هم سفرای عالی یی داشتیم.کل 43 نفرشون فوق العاده بودن.کل مسیر کویر رو که تو اتوبوس رقصیدیم.تو کویر هم واقعاااا خوش گذروندیم باهاشون.لیدر تور عاااالی بود.به حدی ما تو اون سفر خندیدیم که لیدرمون میگفت بینش یه تنفس بدین وگرنه طحال همتون پاره میشه :)))))
عکسای خیلی عاااالی یی هم تو کویر انداختم...
دیگه مشتری همیشگی اون تور شدم...تو همه گروهاشون منو اد کردن.
سفر دومی هم دوباره با همون آژانس بود.با یه لیدر دیگه.که این لیدر هم فوق العااااده بود.همسفرای این سری 38 نفر بودن که این 38 نفر هم عااااااااااااااالللییی بودن.محشر
کلا هرچی بگم کم گفتم از بس این 2 تا سفر فوق العاده بود.بهترین سفرهای زندگیم بودن.
2 تا 4 کویر بودم.5 استراحت کردیم از 6 تا 10 هر شب سینما بودیم.
هیییییچچچ سالی مثل امسال نبود که انقققدددررر سینماها شلوغ باشه.من هرسال عیدا سینما میرفتم.همیشه هم هروقت میرفتم برای سانس بعدیش میتونستم بلیط بگیرم.ولی با کمال تعجب اولین فیلمو که رفتم که کوچه ب ی ن ا م بود ساعت 12:30 شب بلیط گیرمون اومد.
من سا ل وادو ر نی ستم ساعت 2:40 دقیقه شب.سانس فوق العاده....باورتون میشه؟؟؟؟به حدی شلوغ بود که ما اون ساعت تونستیم بلیط بگیریم.2:40 که رفتیم فیلم دیدیم بعد فیلم هم رفتیم کله پاچه.دیگه صبح شده بود.منم به یکی دیگه از حس های خوبی که خیلی دلم براش تنگ شده بود رسیدم.اینکه تو هوای گرگ و میش بیرون باشم.
فیلم ابد و ی ک روز رو دیگه تصمیم گرفتیم خرید اینترنتی کنیم که مثلا زودتر بریم.من ساعت 2 ظهر رفتم تو سایت سینما کو رو ش که بلیط بخرم.با کمال تعجب دیدم فقط ساعت 1:35 جا داره :| :|
ینی باز هم نصف شب.
تازه شنیدم 50 کی لو آل با لو که یه 24 ساعت کامل نمایش داشته تو کوروش.به سانس 5:20 دقیقه صبح هم رسیده بوده :|
نمیدونم شاید علت موفقیت تا این حد اکران های نوروزی شاید یکیش چرت بودن سریالای امسال بود.یکیش هم تبلیغاتی که تو شبکه ها ی ج م میشه!!!
من از 6 فروردین تا 10 فروردین رو که کلا تو سینما شب رو صبح کردم.10 هم که با رفتیم گیلان.
خوابم این مدت خیلی مشکل پیدا کرد.
ولی بجاش عااااالی ترین نوروزمو گذروندم...
یکی دیگه از اتفاقای باحال هم تیزر تبلیغاتی همر ا ه اول مامان بود.خیلی هم پخشش میکرد.یه بارش رو تو رستوارنی که تو کویر بودیم دیدیم.همه ی همسفرامون دیدن و هی دست و سوت زدن.بعدش هم که برگشتیم تو گروه تلگرام راجع بهش حرف میزدن :))))
از فردا همه چیز برمیگرده به حالت اول...
از فردا زندگی جدید شروع میشه...
پ.ن:یکی از عکسای کویرم
از لحظه سال تحویل تا الان انقدر برام خوب بوده که همش حس میکنم نکنه سال آخر زندگیمه که انقدر داره بهم خوش میگذره...
این همه حجم خوشی بی سابقه بوده برام...
ساعت 4 صبح حرکت دارم دوباره میرم سفر..
برمیگردم حتما پست مینویسم راجع به نوروز...
پ.ن:آگهی همراه اول رو میبینین؟؟مامی خوشگله من توش بازی کرده...همونی که میگه منتظرتونم مادر جون :)
همه ی شبکه ها پخش میکنه.ولی بیشتر شبکه 1 پخش میکنه.مامی ما رو هم ببینید :))
اولین روز که طبق کلیشه ی هر ساله بخاطره بابایی همه میان خونه ما عید دیدنی و نهار.
ساعت 9 زدم بیرون.یه کم تجریش گردی کردم.خبر خاصی نبود ولی خوب بود.شیر پسته ی محبوبم رو هم خوردم.
تو راه که برگردم خونه کلی موزیک دلخواهم رو گوش دادم.صداشو بلند کرده بودمو فکر میکردم.
من همیشه تو مواقعی که موزیک گوش میدم میتونم خیلی بهتر فکر کنم.تصمیم گیری.تخیل.رویا.برنامه ریزی روزانه.برنامه ریزی هفتگی و ماهانه و...همه اینا توام با یه موسیقی دلخواه صورت میگیره.
اومدم خونه یه سری لباس جمع کردم برای مسافرت فردا.
این تور رو دیگه خودم پیدا کردم.از 100 جا هم آمار گرفتم که مجوز داشته باشه :)
امسالم رو با یه کتاب خیلی خاص شروع کردم.البته قبل از عید خوندنش رو تموم کردم.در واقع مدل این کتاب جوریه که باید قبل از شروع سال تمومش کنی تا طبق برنامه ای که اون کتاب از هفته اول برات مشخص کرده حرکت کنی.
شاید باورتون نشه ولی واقعا دوست ندارم وقتی از مسافرت کویر برگشتم جای دیگه ای برم.واقعا دوست دارم بمونم تو خونه و برنامه ریزی هام رو شروع کنم.
من امسال واقعا سال بسیار بسیار شلوغ و پر چلنج رو پیش رو دارم.و از طرفی هم خیلی سرنوشت ساز.
وقت اشتباه کردن نیست.وقت اینه که فقط از اشتباهای قبلیم درس بگیرم و امسال تکرارشون نکنم.
اگه واقعا بتونم به قول های خودم پایبند باشم امیدوارم گلدن ایج من دیگه از سال 97 شروع بشه.
یه جورایی این 95 مقدمه ی گلدن ایج من هست که تقریبا با توجه به تخمینی که زدم میشه سال 97.
یه تصمیم خیلی خوب هم دارم که میدونم برام قطعا پیش میاد.چون قبلا تجربه یه همچین چیزی رو داشتم.
مطمئنم من اگه بخوام میتونم بهش برسم.من تا الان تو زندگیم به هرچی که از ته ته ته دلم میخواستم رسیدم.اینم باید از ته ته دلم بخوام که میخوام!
پ.ن1:خ ن دوانه رو دیدین؟؟منو دیدین آیا؟؟؟ :))) من که خودمو کلی دیدم:)))))
پ.ن2:این کتاب رو بخونید.البته الان یه نمور شاید دیر باشه.دیر که نه.اگه قول بدین سریع بخرین و جنگی چند روزه تمومش کنید میتونه خیلی تو سرنوشتتون و روند زندگیتون تاثیر داشته باشه.برای من که هنوز هیچی نشده عااالی بوده به نظرم
پ.ن3:عیدتونم مبارک :)))