نمیدونم کجا بود خوندم که نمیدونم آدم خوش بین یا آدم بلند پرواز(حالا یکی از اینا)هواپیما رو اختراع میکنه آدم بدبین کمربند ایمنی رو!!!
برای عید با بچه ها جمع شدیم بریم کویر.این آژانسو یکی از دوستای بچه ها پیدا کرده بود که بریم همینجا.
امروز قرار بود پولو بریزیم به حساب اون آژانس
از اونجایی که من به قول بقیه آدم بدبینی هستم گفتم ازین بدبینی استفاده کنم
تماس گرفتم با سازمان گردشگری.
فهمیدم این آزانس از ماه 4 تعطیل شده به علت شکایت های زیاد.
و الان هم هیچ مجوزی نداره....
وقتی بهشون گفتم هیچ کدومشون باورشون نمیشد.
اون شخصی هم که اینجارو معرفی میکرد اصرار داشت که من دارم اشتباه میکنم.تا دیگه خودش زنگ زد به سازمان گردشگری و مطمئن شد....
من شاید آدم بدبینی باشم.ولی اگه اسم این کار من بدبینیه آره من ترجیح میدم اسمم یه بی تای بدبین باشه ولی عید اون جمعیتی که با امید داشتن پول میدادن که برن سفر خراب نشه
حالا وقتی اولش به یارو گفتم من فهمیدم تو مجوز نداری خودشو خیس کرده بود تا نیم ساعت جواب پی ام منو نمیداد از ترسش.حالا واسه من میخنده عن آقا.خنده عصبی بوده احتمالا :))))))
پ.ن:الان هم باید بگردم دنبال یه تور جدید و آژانس جدید
:(
امروز اولین روز اسیستنتی...
اینجا خیابان فلسطین...
کلاس 704...
پ.ن:چه شغل مسخره ایه این اسیستنتی....امیدوارم زود تموم بشه
زنداییم: بی تا بعضیا هستن فوق لیسانس و دکتری هم دارن ولی شعور ندارن...
من: خداروشکر پسرای شما نه فوق لیسانس و دکتری دارن و نه شعور!!!
پ.ن:والا بخدا....بالاخره تونستم بعد از سالیان سال یک بار هم که شده زنداییم رو برای همیشه خاموش کنم.
این بخش کوتاهی از مکالمه ی ما بود.و در کل به این نتیجه رسید که باید وقتشو صرف کارهای مهمتر کنه تا اثبات فرزندانش به من...
آخرین کار من در سال 94 هم تموم شد.غرفه تو نمایشگاه خود رو که یه سالن کامل رو داشتم.
امروز رفتم نمایشگاه سالن سی و هشت که کار خودم بود.برای اینکه کل سالن رو بگیرم چندین ماه تلاش داشتم.از طریق بابام که بتونه رو مخ مسئولین بخش روابط عمومی ای ران خود رو بره.از بخش اس تایل که خودم قبلا اونجا بودم.به هر حال که آخرین پروژه سال 94 بسیار سخت و استرس زا ولی خوب بود.
امروز خیلیا رو تو نمایشگاه دیدم.خیلی از استادام.خیلی از هم کلاسی هام.دیگه ساعت های آخر بود که رفتم سمت غرفه ای که ورک شا پ طرا حی خو د رو برگزار کرده بود.یه نیم ساعتی اونجا بودم.تو همون حین هم هی سلام علیک میکردم با استادام.کسایی که میشناختمشون و خیلی وقت بود ندیده بودمشون.یکیشون یه آقایی بود که طراح کمپانی بنز بود.زمانی که با آکسفورد تازه رابطه م تموم شده بود قرار بود با هم آشنا بشیم.که بعد یه مدت فهمیدم خیلی داغونه دیگه بیخیال شدم.اونم امروز اونجا بود.
یه دفه که آخر برنامه بود شروع کردن به تشکر کردن از اینو و اونو این چیزا.یه دفه یکیشون گفت یه تشکر هم بکنیم از خانوم بیتا فلانی که از دانشجوهای خودمون بودن و الان زحمت طراحی و ساخت غرفه های این سالن رو کشیدن.یه دفه دیدم همه استادا و همون آقای طراح بنز شروع کردن لبخند زدن به من و سک سی نگاه کردن و نخ دادن و این حرفا.(اونجا یاد حرف شهرام افتادم که همیشه بهم میگفت قیافه و تیپ و این چیزا مهم نیست.این موفقیت آدماس که اونارو س ک سی میکنه.وگرنه جذابیت های فیزیکی بعد یه مدت واسه هر مردی عادی میشه)
دقیقا همون لحظه بود که دیدم تا قبل از اینکه اینا بدونن این غرفه ها کار منه در حد سلام علیک بود.حالا شد نگاه های معنی دار و لبخند زدن و عزیزم گفتنشون....
همونجا به یکی از همکارام که اونم یکی از طراحای معروف خو درو هستش گفتم بیا دست همدیگه رو بگیریم ازینجا رد شیم.میخوام ببینم واکنششون چیه.اونم از خدا خواسته قبول کرد.چند باری بهم گفته بیا با هم دوست شیم.دوباره امروز هم گفت.منم چون دیدم این بدش نمیاد بهش گفتم بیا یه همچین حرکتی بزنیم.که اونم اوکی داد....
باورم نمیشد....
تا اینا مارو با هم دست تو دست دیدن شروع کردن به من اخم کردن.روشونو اونور کردن.مردای گنده ی 40 ساله هااا.نه پسر بچه های پیزوری....
اون آقای طراح بنز که من تو حلقش بودم ولی وانمود میکرد که منو نمیبینه.به حدی سوخته بود که نمیدونست باید دقیقا چه ری اکشنی داشته باشه.من رفتم نزدیکش وایسادم دست تو دست اون یارو با هم حرف میزدیم.اونم تا دید من نزدیکشم شروع کرد بلند بلند به دوستش گفت:سال دیگه مسئول نمایشگاه رو عوض کنید.امسال خیلی غرفه های ایرا ن خ ودرو تف مال شده.معلوم نیست میدن دست کی اینارو میسازه.منم خودمو زده بودم به اون راه الکی با تلفن حرف میزدم که مثلا حواسم بهت نیست داری چی میگی.اونم دید من حواسم نیست دیگه بیخیال شد و زر زرهاش رو قطع کرد.
داشتم برمیگشتم رفتم تو پارکینگ تا اومدم در ماشینو باز کنم دیدم اونا هم اومدن سمت من.ماشین دوستش کنار ماشین من بود.
باااااااااااز هم جوری وانمود میکرد که انگار منو اصلا ندیده.هرچند که خیلی این حرکتش مصنوعی بود.
خلاصه من سوار شدم و رفتم.هنوز از در پارکینگ بیرون نیومده بودم که دیدم بهم زنگ زد.
منم هی میگفتم شما؟؟؟به جا نمیارم شمااا؟؟
بعدش خودشو معرفی کردو سریع گفت:بی تا تو که تو کف من بودی همیشه.چی شد با فلانی دوست شدی؟؟؟
منم که تعجب کرده بودم ازین حرکاتش.نه به اون بی توجهیش که مثلا میخواست بگه منو ندیده.نه به این مدل حرف زدنش
منم گفتم کی گفته من تو کف توام؟؟حالا مثلا تو چه پخی هستی که قابل تو کف بودن من باشی؟؟؟؟(اینو اینجا تو پرانتر بگم که من همیشه میرینم تو اعتماد به نفس مردا.حالا بعدا میگم چرا)
گفتم آخه تو چی داشتی واسه من؟؟از سرتم زیادم آخه :)))
اونم گفت آره ریخته مث تو واسم...منم گفتم اگه ریخته برو همونارو از کف خیابون جمعشون کن.الان فقط زنگ زدی اطلاع رسانی کنی به من که واست ریخته؟؟؟باشه فهمیدم ریختن واست.
کاری با این مسخره بازیا ندارم.ولی برام جالبه یه آدم 40 ساله تا این حد موفق بخواد به یه کار غرفه ی من هم تیکه بندازه.کاری که واسه اون چیزی نیست.کسی که با کمپانی خارجی کار میکنه طراحی و ساخت غرفه واسش کار دستیه.
من برام مهم بود که یه چیز خوب تو کارنامه م داشته باشم.اینکه میبینم عکس غرفه ها تو نت پخشه تو تلویزیون تو اخبار پخش شده واسم کافیه.همین بهم بیشترین لذتو میده.گور بابای کسایی که با یه دست پسر رو گرفتن تا این حد و به این فاجعه باری خودشون رو لو میدن.
اینم عکسای خبر گزاری های مختلف از غرفه ها:
آقای رو حانی و خودروی مدل شده:
اینم سلفی بی تا خانوم کنار خودروی مدل شده:دی
من پارتی بازی کردم رفتم تو وی آی پی غرفه کنار مدل عکس گرفتم.روحانی به همون بیرون غرفه اکتفا کرد :)
پانی دا تو مسابقه استیج یکی از فامیلای دور ماس
هر هفته فامیلا تو گروه تلگرام عن قضیه رو درمیارن که بهش رای بدین رای بدین رای بدین....
یکی نیست بگه آخه اسگل های چفت و چل شماها واقعا فک کردین اینا با رای شما میان بالا؟؟؟
البته این فقط مختص این برنامه و این شبکه نیست.کلا سیاست های کاری همینه.حالا هی ملت برن فحش بدن تو اینستاگرام این شبکه که شما چاخان هستینو خالی بندینو عوضی هستینو پارتی بازی دارین....
همه جا همینه.کل دنیا همینه.کل زندگی همینه.تو همین ایران خودمون کل شبانه روز فقط با این چیزا میچرخه.اونوقت شماها نشستین دنبال اینکه چرا عدالت رعایت نمیشه تو این برنامه؟؟؟
من صرفا این برنامه رو به چشم یه مسابقه و یه برنامه سرگرمی میبینیم.چون نه اونقدر علم موسیقی دارم که بتونم اینارو تحلیل کنم و نه برام مهمه که اثبات کنم اینا دارن پارتی بازی میکنن.
والااااا
تو کل اینا من از فر یال و امیر حسین خوشم میاد.
فر یال که رای هاش رو میاره.مردا بهش رای میدن :)
اون خانومه مژده هم که قبلا بود که همه مردای بالای 50 سال مایه دار بهش رای میدن.همه سن بالا ها.از جمله مدیر شرکت ما که هر هفته هم میومد ازش تعریف میکرد از 100 جا هم بهش رای میداد.دایی خودمم همینطور :)
یه پسره هم که قبلا تو گروه با بک سعیدی بود و حذف شد که اسمش رو یادم نمیاد.همون که بچه بود.اونم که همه دختر دبیرستانیا بهش رای میدادن
کلا مسخره س...
ولی خب باید فقط به دید یه برنامه فان بهش نگاه کرد.یه برنامه که 5 شنبه شب بخواد سرگرمتون کنه.همین
حالا این فامیلای ما هم خودشونو جر بدن تو گروه که به پانیدا رای بدین.
اینم این هفته حذف شه ما راحت شیم والا