قدیما

یادش بخیر اون موقعی که با این لباسم رفتم عکس گرفتم :)


خواننده قدیمیا یادتونه دیگه؟


قدیما چقد اسگل بودم خدایی :)

الان اصن حس این چیزارو ندارم 

:)


کارهای 94

وقتی تو سالن ها داری راه میری و 60% غرفه سازا باهات سلام علیک دارن و هی میان باهات حرف میزنن یا میخوان کمکت کنن برات بهترین حس رو داره.

همیشه تو نمایشگاه جوری کار کردم بین اون همه مرد که هروقت میبینن کارم گیره خودشون میان کمکم کنن.بدون اینکه از کسی کمکی بخوام

مثلا وقتی نجارم نبود و من مجبور بودم برم کتیبه ی بالا رو میخ بزنم.تا دیدن دارم از نردبون میرم بالا 3 تاشون از اطراف اومدن که شما بیا پایین ما میریم درستش میکنیم.یا میگیم نجارمون براتون درست کنه شما بیا پایین.

یا هروقت قلم مو میخوام بهم میدن.

یا هروقت میخوام یه چیزیو بلند کنم یا حمل کنم خودشون میان کمکم میکنن.

حس عجیبیه که بخوای بین حداقل 800-1000 تا مرد مختلف پا به پاشون تا شب کار کنی.

تو نمایشگاه کلا شاید 2-3 تا دختر باشن.اونا هم مث من نیستن هیچوقت که از صبح تا شب باشن یا هر روز بیان

تک و توک میان اونم یه ساعت های خاص.

یا تنهایی نمیان مثلا زن و شوهرن و دارن باهم کار میکنن.یه روز زنه میاد یه روز شوهره

در کل من خیلی راضیم.

همین که میبینم تمام اون مردا و پسرا همیشه یه نگاه ساپورتیو بهم دارن

همین که نجار و نقاش و برق کار همیشه حرفمو گوش میدن

حتی خیلیاشون سنشون از بابای من هم بیشتره

ولی منم آدمی هستم که هیچوقت باهاشون بد رفتار نکردم.همیشه با احترام باهاشون رفتار کردم و اونا هم همیشه هوامو داشتن و اذیتم نکردن


این آخرین نمایشگاه سال 94 منه.نمیدونم شاید کار فورس هم بهم بخوره.ولی فعلا با توجه به برنامه این آخرین نمایشگاه سال 94 بود برای من.پیش به سوی نمایشگاهای 95


پ.ن:آدرس وب سها برای کسایی که خواسته بودن : t0p0lkhan0m.blogfa.com

سها جونم:*

پستی که گذاشتم و گفتم دوستام آدرس وبلاگارو برام بفرستین رو که یادتونه؟؟؟

سها یکی از قدیمی ترین خواننده های وبمه که قبلا هم اینجا اسمشو گفته بودم.وبلاگشو گم کرده بودم

امروز رفتم وبلاگشو باز کردم...

فهمیدم که پدر و مادرش رو تو حادثه منا از دست داده......

این همه مدت گذشته ازین قضیه و من همین الان فهمیدم....

سها جوووونمممم واقعا شرمنده ت شدم که تو اون دوره های سخت من متوجه نشده بودم که این اتفاق برای خانوادت افتاده.واقعا شرمنده م :(

ازین جمله های چرت و پرت امیدوارم دیگه غم نبینیو خدا زنده هارو برات نگه داره و ایشالا جاشون بهشته و این حرفا هم خوشم نمیاد....

فقط میگم امیدوارم انقققدددرررر قوی بشی  تو زندگیت که بتونی از پس یه همچین غم بزرگی بربیای و بتونی سربلند زندگی کنی.بدون کمک هیچ کس.تنهای تنها.اینو مطمئن باش که ارزش اینجور زندگیا خیلی بیشتره.خیلی خیلی بیشتره.

امیدوارم انقدر قوی بشی که بتونی بپذیری که تو این دنیا تا چه حد باید مایه گذاشت.

امیدوارم همیشه بتونی حسشون کنی تو مواقع خوشحالی و ناراحتیت

امیدوارم بتونی سربلندشون کنی و خیالشونو تو اون دنیا راحت کنی که مطمئن شن دختر کوچولوشون از پس خودش براومد

انرزی کائنات منتقل میشه.مطمئنم توام میتونی همینجا انرژی ها و حس های پدر و مادرت رو بگیری

امیدوارم تبدیل به یه الگوی خیلی خوب برای بقیه بشی

دوست دارم سها تپلی جونممم :*******

راستی یه پی ام هم تو تلگرام بهم بده شماره ت تو این گوشیم نیست :(

مهندس ماس.کلیش باس ماس

دختره همسایه بغلیمون بهم پی ام داده میگه شماره این مهندس سازنده خونتونو رو داری؟؟میگم میخوای چیکار؟؟؟ میگه میخوام باهاش دوست شم

منم گفتم چشمم روشنننننن.اینه رسم امانت داری؟؟؟؟بعد این همه سال زندگی اونجا تا ولش کردیم کیس مارو رو هوا میخوان بزنن.

بهش گفتم عمراااا.فکرشم نکن.اگه اون یکی رو میخوای اوکی.ولی ولی این یکی مال منه 

من پسره به این آقایی و با شخصیتی و سربه زیری و با وقارو بچه قیطریه و شاسی بلند دارو مهندسو مردونه 34 ساله رو بدمش به این دختره متولد 73؟؟؟؟؟بابا شرمی حیایی چیزی

:)))))))))))))))))


پ.ن:خیلی وقته پست جلف نداشتمااا.یادش بخیر قدیماااا:))))))))))))

آهنگ جلف هم دارم گوش میدم.با من میرقص ی از تهی و س امی بیکی

:)))))

برنامه!


امروز تو مسیر داشتم به راه سختی که تو این مدت در پیش روم دارم فکر میکردم.

ماشینو دورتر از دانشگاه پارک کردمو تا دانشگاه رو پیاده اومدم.

داشتم به گه گیجه ای که گرفتم فکر میکردم.

به اینکه نمیدونم چرا انققدددرررر کارام زیاده.چقدر ایده های جدید برای سال جدید دارم.واینکه اصلا وقت میکنم انجامشون بدم یا نه

قبلا هم گفته بودم یه استادی دارم که خیلی وقتا مشاوره های کاریم با اونه.39 سالشه و به نسبت سنش یه چیز فوق العاده ای فعال و موفقه.موفقیتش کاملا در حد یه آدم 60 ساله س.بنابراین همیشه تنها انتخاب و الگوم برای مشاوره ی کاری و درسی این آدم بوده.هروقت هم که بهش میگم مثلا میخوام فلان کار رو کنم در کنارش یه کار دیگه حالا کنارشم فلان کار بعدش میگم به نظرت میشه؟؟وقت میکنم؟؟؟همیشه هم میگه وااا معلومه که میشه.....اینا که کاری نداره.چه خبره 1 ساااال میخوای وقت بزاری واسش؟؟این 2 ماهه حله....چیزی که شاید بقیه استادام میگن اووووووووووووووه چه خبره؟؟با یه دست چن تا هندونه میخوای برداری؟؟؟کم کم بابااا

البته بگم اون استادم که میگه میتونی آدمیه که خودش شاید تو شبانه روز 3/4 ساعت بیشتر نخوابه.اون از نظر خودش و تلاش خودش بهم میگه.طبیعیه که اون بتونه 2 ماهه یه چیزیو یاد بگیره.چیزی که از نظر من یادگیریش 1 سال زمان میخواد.

نمیدونم ولی باید خیلی بیشتر فکر کنم.شاید منم باید روش زندگیم مثل اون استادم بشه.

الان هم طبقه 6 تو سایت هستم.این آقا چاقه هم که مسئول سایت هست روبروم نشسته.اییششششش :/

الان نشستم اینجا و دارم این پست رو مینویسم و منتظرم  همون استادم کلاسش تموم بشه و بیاد تو دفتر گروه باهم حرف بزنیم.

5شنبه ها بهترین زمان حرف زدن من با استادمه.5شنبه ها من سرکار نیستم و دفتر گروه هم اکثرا خلوته.بهترین زمان برای حرفای من و اون 5شنبه هاست

این اسیستنت شدن هم شده بساط واسه من.هنوز نامه م نیومده.هی دارم فک میکنم میگم آخه اینو دیگه کجای دلم بزارم؟؟؟کی وقت کنم؟؟؟اصن نمیدونم :/

راستی من آدرس خیلیاتونو ندارم.از موقعی که از بلاگفا اومدم بیرون خیلیارو گم کردم.

دوست قدیمیا.دوست جدیدا...میشه آدرساتونو برام بفرستین؟؟؟