symphonies of the planets

شبا قبل خواب symphonies of the planets رو گوش میدم.

دراز میکشم رو تخت.

کاملا تاریک..

هندزفری تو گوشم..

وقتی پلی میشه...

میلرزم...

نمیدونم چرا...

شاید میترسم...

شاید به این فکر میکنم که چقدر همه چیز مسخره س.

پیشنهاد میدم حتما گوش کنید.

صدایی هست که ناسا از خارج از جو زمین ضبط کرده...

یه صدای عجیب غریب داره.یه سمفونی خیلی عجیبه

البته من وقتی گوش میکنم میترسم.

وقتی گوش میکنم همزمان هم تصور میکنم.

بعدش ناخوداگاه گریه میکنم

بعدش به این فکر میکنم که چقدر زندگی ماها احمقانه س..

بعدش به این فکر میکنم که واقعیت چیه..

بعدش به هیچ نتیجه ای نمیرسم...

بعدش هم میخوابم...

دوست بی وفا!

آقا الان ما چه ماهی هستیم؟؟؟

بهمن

بله

و ایشون....

خرداد فوت کردن....

و من اصلاااااا خبر نداشتم...

حتی دوستای مشترکمون هم بهم چیزی نگفتن

حتی یه زنگ هم نزدن...

بعد بوقی رفتم اف بی.عکس اعلامیه ش رو تو پروفایلش دیدم

مگه داریم؟؟؟!!!!

حتما داریم دیگه!!!

از وقتی فهمیدم فوت شده هی دارم به موبایل خاموشش زنگ میزنم....

نمیدونم من اصولا تو مرگ دیر باورم...

و اینو قبلا هم گفتم که نمیدونم چرا دوستای من هی میمیرن....

یعنی من خیلی بی وفام؟؟!!!

:|


:/

داشتم به این فک میکردم من 3 هفته زمان میخوام تا به کارام برسم.

حالا شایدم 2 هفته.

ولی خداییش دیگه کمتر از 2 هفته نمیشه.

فک کن 2 هفته مرخصی بگیری بیوفتی دنبال کارای دیگه ت.

خوشی بالاتر از این؟؟؟

ینی نصیبم میشه؟؟؟


پ.ن:فردا میخوام به دستیار کارگردان زنگ بزنم.

:/

ضایع س بعد این همه مدت نه؟؟؟خب بهش گفته بودم الان امتحان دارم نمیتونم هیچ کاری کنم.فک کنم دیگه انتخاب کردن اصن

:/ :/ :/

عاشقشم!

امروز آخرین امتحان در تاریخ درس خوندن من در این مملکت بود.

در مورد بقیه ش هم معلوم نیست.فعلا هیییییچ برنامه ای درمورد دکتری ندارم.البته تو ایران که قطعا نه.ولی خب آدم نمیدونه چی قراره پیش بیاد.نمیدونم

نمیتونستم باور کنم که این آخرین امتحان من تو این دانشگاهه.

همه میدونن که من واقعا عااااااشق این دانشگاهم.عااااشق آدماشم.عااااااشق استاداشم.عاااااشق کادر اداریشم.عااااااشق دیزاین راه روها.عاااااشق سبک بچه ها.عااااااشق طبقه چهارم که طبقه ی بچه های موسیقی هست و همیشه ازش صدای نواختن سازهای مختلف از بچه ها میاد.بچه هایی که میان تو راه رو میشینن و ویولن میزنن.گیتار میزنن.ساکسیفون میزنن.فلوت.دف.سنتور و...

عاااشق طبقه سوم که طبقه نقاشی ها و گرافیستا.عاااشق طبقه پنجم خودمون.عااااشق منشی دفتر طراحی ص نعتی.اقای یز دا نی

عاااااشق اون گلدونای کنار پنجره دفتر گروه

عااااشق سلفمون.اون دختره که همیشه ازش شیرکاکائو میخرم.

عااااشق بخش آموزشمون و خانم ایاذی و خانم مهرابی.

عاااشق بخش مالیمون خانم جعفری

عااااشق طبقه 6 و سایتمون

عااااشق دفتر مدیر دانشگاه

عااااااااشششششششششقه کارگاهمون.روزایی که میرفتم تو کارگاه و با گچ و گل و چوب و فلز و هزارتا مواد ماکت و مدل درست میکردم.عاااشق لباس کارمون.عااااشق اقای جمالی آروین بیگی که همیشه تو کارگاه هوامو داشتن

عاااشق استادام.همشونو دوست دارم.همشون چقدرررر تو زندگیه من تاثیر داشتن.چقدر منو عوض کردن

این دانشگاه و محیط و آدما و شخصیتاش منو عوض کرد.زندگیه منو.شخصیتمو و همه چیمو

وقتی امتحان تموم شد و اومدم بیرون داشت اشکم میومد.نمیخواستم قبول کنم که داره تموم میشه.

میدونستم تموم نمیشه.اینجا برای من هیچوقت تموم نمیشه

بخاطره همین دیگه دیدم لزومی نداره اشک بریزم.




چون از ترم دیگه تو همین دانشگاه اسیستنت میشم!!!!!!




میدونستم.من همیشه اینجا میمونم.چند ترم دیگه وقتی سایت دانشگاهو باز کنم دیگه نباید گزینه دانشجو رو تیک بزنم.دیگه گزینه استاد رو تیک میزنم.

خوشحالم ازینکه هنوز میتونم اونجا باشم

امید :)

از خوشبختیام اینه که 2 هفته س که کلاسای دانشگاه تعطیله و من 5 شنبه ها رو خونه م!

سیر کارام هم اینه:

خوندن جزوه ها.نشستن پای لپ تاپ و انجام دادن پروژه های دانشگاه.سریال شهر ز اد

دوباره:خوندن جزوه ها.نشستن پای لپ تاپ و انجام دادن پروژه های دانشگاه.سریال شهر ز اد

و باز هم:خوندن جزوه ها.نشستن پای لپ تاپ و انجام دادن پروژه های دانشگاه.سریال شهر ز اد

احتمالا هفته دیگه هم به همین منوال میگذره

اما 2 هفته بعدش دیگه نه.دیگه امتحانا تموم شده.خیلییی خوش میگذره :)))

5 شنبه یی که نه سر کار باشی و نه دانشگاااه

صرفا تو خونه بخوابی:))

بعدش بری خرید

بعدش با دوستت باشی

من الان به امید 5شنبه و جمعه ی 2 هفته دیگه زنده م :دی