عاشقشم!

امروز آخرین امتحان در تاریخ درس خوندن من در این مملکت بود.

در مورد بقیه ش هم معلوم نیست.فعلا هیییییچ برنامه ای درمورد دکتری ندارم.البته تو ایران که قطعا نه.ولی خب آدم نمیدونه چی قراره پیش بیاد.نمیدونم

نمیتونستم باور کنم که این آخرین امتحان من تو این دانشگاهه.

همه میدونن که من واقعا عااااااشق این دانشگاهم.عااااشق آدماشم.عااااااشق استاداشم.عاااااشق کادر اداریشم.عااااااشق دیزاین راه روها.عاااااشق سبک بچه ها.عااااااشق طبقه چهارم که طبقه ی بچه های موسیقی هست و همیشه ازش صدای نواختن سازهای مختلف از بچه ها میاد.بچه هایی که میان تو راه رو میشینن و ویولن میزنن.گیتار میزنن.ساکسیفون میزنن.فلوت.دف.سنتور و...

عاااشق طبقه سوم که طبقه نقاشی ها و گرافیستا.عاااشق طبقه پنجم خودمون.عااااشق منشی دفتر طراحی ص نعتی.اقای یز دا نی

عاااااشق اون گلدونای کنار پنجره دفتر گروه

عااااشق سلفمون.اون دختره که همیشه ازش شیرکاکائو میخرم.

عااااشق بخش آموزشمون و خانم ایاذی و خانم مهرابی.

عاااشق بخش مالیمون خانم جعفری

عااااشق طبقه 6 و سایتمون

عااااشق دفتر مدیر دانشگاه

عااااااااشششششششششقه کارگاهمون.روزایی که میرفتم تو کارگاه و با گچ و گل و چوب و فلز و هزارتا مواد ماکت و مدل درست میکردم.عاااشق لباس کارمون.عااااشق اقای جمالی آروین بیگی که همیشه تو کارگاه هوامو داشتن

عاااشق استادام.همشونو دوست دارم.همشون چقدرررر تو زندگیه من تاثیر داشتن.چقدر منو عوض کردن

این دانشگاه و محیط و آدما و شخصیتاش منو عوض کرد.زندگیه منو.شخصیتمو و همه چیمو

وقتی امتحان تموم شد و اومدم بیرون داشت اشکم میومد.نمیخواستم قبول کنم که داره تموم میشه.

میدونستم تموم نمیشه.اینجا برای من هیچوقت تموم نمیشه

بخاطره همین دیگه دیدم لزومی نداره اشک بریزم.




چون از ترم دیگه تو همین دانشگاه اسیستنت میشم!!!!!!




میدونستم.من همیشه اینجا میمونم.چند ترم دیگه وقتی سایت دانشگاهو باز کنم دیگه نباید گزینه دانشجو رو تیک بزنم.دیگه گزینه استاد رو تیک میزنم.

خوشحالم ازینکه هنوز میتونم اونجا باشم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.