همیشه اینگونه نخواهد بود

تو این شلوغی ها و پر از دغدغه و کار و استرس و برنامه و حجم کاری زیاد و مشغله های فکری مختلف خیلی کار سختیه که بتونی به خودتم فکر کنی و به خودت هم برسی

من حدود 1 سال هست که همه چیم عوض شده.تقریبا استارتش از شهریور 94 بود.

تو این 1 سال خیلی چیزا تو من عوض شده.حتی بخوامم دیگه نمیتونم برگردم به آدمی که اون موقع بودم.

اعتراف میکنم که تا قبل از شهریور 94 زندگی آسون تر بود.دغدغه هام خیلی کمتر بود و به جدیت الان نبود.

تقریبا تا قبل از عید همه انرژیم وقف کار و درس بود.

بعد از عید تصمیم گرفتم یه کم به خودم توجه کنم.

ولی نتونستم

وارد یه بخش دیگه ای از کار شدم.بخش خیلی جدی تر.بخشی که باید خیلی روش فکر میشد و برنامه ریزی و یادگیری های زیادی تو اون دوران لازم بود.

بعدش هم بیماری بابایی که همچنان هم درگیرشیم.

ولی الان دوباره 1 ماهه که تصمیم گرفتم کمی هم به خودم توجه کنم.

البته نه خیلی....ینی اصلا نمیرسم تا اون حد...

تا یه حدی که بتونم یه جواب خوبی از خودم بگیرم ولی با سرعت کم....

ولی بازم خوبه.

همیشه اینگونه نخواهد بود

آب کرفس خوشمزه!

اقای مهندس ساختمون ساز یکی از قهرمان های جودو هستند.که البته من این مساله رو نمیدونستم از اول.

باشگاهی که میرم به صورت نیمه خصوصی هست.ولی در واقع ایشون مربی تغذیه م شده.یا بعضی از حرکت ها رو بهم میگه.

دیشب یکی بهش زنگید و در حال جواب دادن سوالاش بود که آخرش بهش گفت اوکی پس فلان قدر سیب زمینی آب پز و فلان قدر هم ماکارانی بخور...

منم گفتم نمیشه منم اینارو بخورم؟؟

گفت:خیر.شما همون آب کرفسو بخور....

.

.

.

من واقعا آب کرفس دوس ندارم.خود کرفسو دوس دارما.

پیشنهادی ندارین برای اینکه آب کرفس خوشمزه تر بشه؟

زومبااااا

6 تا 8 هر روز باشگاهم.

اعتراف میکنم کل این 2 ساعت رو در حین انجام ورزشم زل میزنم به مربی زومبا.

خعععلی خوبه...

کاش پسر بودم باهاش ازدباج میکردم

:(

:))))

والا...

دلتنگی به لطف خن دوانه

والا ما 3 شنبه شب سینما بودیم.ساعت 1 شب رسیدیم خونه.

گوشیو نگاه کردم پر از میس کال.اس ام اس....

تلگرام رو باز کردم...

انبوهی پیغام از هر کسی که فکرشو کنید...

حالا موضوع این پیام ها:

بیتااااااااااااا پوووریااااا اومده خندوااااننننههههه

.

.

.

.

:| :| :|

بعله....

باز خوبه بهانه ای شد من یه حالی ازش بپرسم....

کلا پسره خوبیه.من خیلی دوسش دارم.رابطه مون هم خوب بود.مامانش یه کم عنه اجازه نمیده این بدبخت نفس بکشه..

وگرنه من هنوزم دوسش دارم این گل پسره نفسو.

منتظرم ننه ش بره برم ببینمش.خعلی وقته ندیدمش.همین برنامه خ ندوانه یهویی یادم انداخت که خیلی وقته ازین پسرک دور شدم.کوفت بگیره این برنامه های تلگرام و این چیزا که باعث شدن ارتباط رو فقط در حد تکست حفظ کنیم.

پیشاپیش از ادبیات حرف زدن منو پوریا از همگی معذرت خواهی میکنم :))) :دی

 

 

 

 

  

 


برنامه رو دانلود کردم دیدم.دلم براش تنگ شد.عوضی :* 





مخترع!

موقعیت امروز من:بیمارستان صا ر م

یه سری توضیحات راجع به موضوع پایان نامه و اهدافم گفتم.

مدیر بخش تجهیزات پزشکی: خانم مهندس در واقع شما مخترع هستید؟؟؟

من: :|

مگه میشه؟؟

مدیر:بله دیگه.این میشه یه اختراع


پ.ن:هیچ وقت فک نمیکردم میشه بهم گفت مخترع....همیشه میدونستم اسمم  مهندس هست و طراح....


پ.ن: بی تا هستم یک مخترع :دی